ریان بن شبیب

ریان بن شبیب

[ رحمان جعفری ]
ریان ابن شبیب جدمونو غریب گیر اوردن
ریان ابن شبیب آب و واسه حبیب دیر آوردن

تو شیب گودال سرازیر شد حسین پیر شد
آخ ته گودال زمین گیر شد حسین پیر شد
سر و بریدن ولی دیر شد حسین پیر شد
****
ریان ابن شبیب ذکر امن یجیب می گفت زینب
ریان ابن شبیب رفتش شیب الخضیب زیر مرکب

بلا سر زینب آوردن سر و بردن
بچه یتیما کتک خوردن سر و بردن
زنا توی بی کسی مردن سر و بردن
****
ریان ابن شبیب می اومد بوی سیب از تو صحرا
ریان ابن شبیب یک عده نا نجیب کردن بلوا

به عمه زینب جسارت شد جنایت شد
چادرا وقتی که غارت شد جنایت شد
قسمت زنها اسارت شد جنایت شد
****
ریان ابن شبیب جسم خد التریب رو زمینِ
ریان ابن شبیب با چکمه نا نجیب رفت رو سینه

تشنه سرش رو جدا کردن چه ها کردن
ده تا سوار و صدا کردن چه ها کردن
پیکر و بی سر رها کردن چه ها کردن
***
ریان ابن شبیب سقا شد غم نصیب تو علقمه
ریان ابن شبیب میگفت عباس عجیب یا فاطمه

ولوله توی حرم افتاد علم افتاد
رو خاکا دست قلم افتاد علم افتاد
مسیر دنیا به غم افتاد علم افتاد

نظرات