بنا نیست امروز افسرده باشم

بنا نیست امروز افسرده باشم

[ سیدمهدی میرداماد ]
ای عشق مدد کن برسان قافیه‌ام
تا شرح دهم در غزلی فرضیه‌ام را

یک عمر از ارباب نوشتیم بچرخان
بر حضرت سجاد کمی زاویه‌ام را

من کشته‌ی آن نیمه‌ی ایرانی نابم
پرداخت کن به من آقا دیه‌ام را

تا خرج کنم در شب میلاد تو حتی
رفتم بفروشم دو عدد کلیه‌ام را

با هر نفس امشب من یک‌سره پر کن
از عشق به سجاد فضای ریه‌ام را

من متن دعایم که به امضای قشنگت
تذهیب کند فرشچیان حاشیه‌ام را

خوب است که مهمان توام، خوب‌تر آن است
یک پلک تو مهمان بکنی قرنیه‌ام را

معلوم شده هست قبول این سه شبِ عشق
گر آخر امشب بدهی تصفیه‌ام را

*******
بنا نیست امروز افسرده باشیم
پس از چند شب پژمرده باشیم

مگر می‌شود نور را دیده باشیم
ولی دل به خورشید نسپرده باشیم

بنا بود ما را سر پا ببینند
اگر بارها هم زمین خورده باشیم

سه شب در به در بین کوچه نشستیم
که سهمی از این سفره‌ها برده باشیم

محال است ما را از آقا بگیرند
محال است حتی اگر مرده باشیم

اسیرم به گیسوی بالا نشینی
فدای گرفتاری این چنینی

تو شهری غریبی، مسافر نداری
شب پنجم ماه، زائر نداری

در این چند شب بال‌ها کربلایند
بمیرم برایت مهاجر نداری

نبینم برای تو شعری نگفتند
مبادا بگویند شاعر نداری

تو چهارم مسیر به سمت خدایی
تو چهارم مسیری که عابر نداری

در این روزها که تو تنهاترینی
در این روزها که تو زائر نداری

مرا زائر بی‌قرار تو کردند
دلم را چراغ مزار تو کردند

بنا شد اگر سائلی نان بگیرد
چه خوب است که از کریمان بگیرد

بنا شد اگر شاه نوکر بگیرد
چه بهتر که از نسل سلمان بگیرد

علی خواست تا که برای حسینش
زنی در بلندای ایمان بگیرد

تمام زمین و زمان را که می‌گشت
بنا شد عروسی از ایران بگیرد

اسیری شَه‌‌بانوی ما می‌ارزد
که این خاک بوی حسین جان بگیرد

تو آقاترینی و سجاد مایی
تو شاهی و فرزند داماد مایی

بخوان آدمی بوی انسان بگیرد
بخوان أبکی، أبکی، لِنَفسی، لِقَبری
دل مرده‌ی ما کمی جان بگیرد

و یا غافرَ الذَنبُ یا قابلَ التَّوب
الهی تَصَدَّق عَلَیَّ بِعَفوک

أنا لا اَنسی أیادیکَ عندی
الهی تَصَدَّق عَلَیَّ بِعَفوک

الهی و ربی علیک رجائی
الهی تَصَدَّق عَلَیَّ بِعَفوک

لباس مناجات را هر که باید
شب پنجم ماه شعبان بگیرد

تو هستی دلیل مسلمانی ما
نجات پر و بال زندانی ما

به جز عالمِ سائلی عالمی نیست
به غیر از کریمی تو حاتمی نیست

بر این خشک‌ها تا که باران ببارد
به غیر از غلام تو صاحب دمی نیست

خدا از سرم سایه‌ات را نگیرد
جز این هر چه را هم بگیرد غمی نیست

چهل سال بر سر در خانه‌ی تو
به جز پرچم کربلا پرچمی نیست

تو یعقوبی و پلک مجروح داری
چهل سال گریه، زمان کمی نیست

چهل سال گریه، چهل سال ناله
چهل سال گریه برای سه ساله

نظرات