اين باديه پر نور اگر ميگردد نوريست که از علقمه برميگردد امشب همه جا بسکه سخن از ماه است انگار زمين دور قمر ميگردد چه خوب شد الطاف بالا بيشتر شد باران گرفت و خشکي لبها تر شد چه خوب شد اين روزهاي آفتابي ذکر لب نيمه شب ما يا قمر شد ديشب حسين امشب ابوفاضل و فردا چه خوب اين شبها دل ما در به در شد امروز اگر با آبرويم دست من نيست با معجزات عشق شد کاري اگر شد بعد از نماز مغرب خورشيد وقتي شب رفت و رفت و رفت و نزديک سحر شد آمد صداي جبرئيل از عرش بالا امالبنين مژده که فرزندت پسر شد از اين به بعد اين مزرعهها ياس دارد از اين به بعد اين روزگار عباس دارد ديشب نشستم چشمهایت را کشيدم پايين پايت چند تا دريا کشيدم روح القدُس، ارواح ذهنم را مدد کرد تا عاقبت تصويري از عيسي کشيدم پاي ضريح دستهايت گريه کردم روح خودم را تا خدا بالا کشيدم جمعيت روي زمين را تشنۀ آب تنها تو را تنها تو را سقا کشيدم آقا اگر چه مشک تو آبي ندارد من بين مشکت چند تا دريا کشيدم تو از تمام آبها آبيتريني مهتابي و از ماه، مهتابيتريني معنا ندارد ماه من بالا نباشي بالاتر از اندازههاي ما نباشي معنا ندارد ما همه لب تشنه باشيم عباس ما باشي ولي دريا نباشي با اينکه نبض نيل در دست تو باشد اما تو اي مرد خدا موسیٰ نباشي تو ماهي و فرمانرواي آسماني فرقي ندارد اينکه باشي يا نباشي حالا که با زينب برادر ميشوي تو معنا ندارد بچۀ زهرا نباشي تو ماهي اما مثل خورشيد شبي تو اين افتخارت بس غلام زينبي تو گفتند دريائي ولي دريا نبودي گفتند طوبائي ولي طوبا نبودي تنها نسيمي از نفسهايت مسيح است گفتند عيسايي ولي عيسي نبودي تو دستگير عالمي و ارمنيها گفتند موسايي ولي موسي نبودي دريايي و موسايي و عيسيٰ مسيحي تو کل اينهایي ولي اينها نبودي سقاترين بودي و سقايي نکردي گفتند سقايي ولي سقا نبودي بابالنجات عالمي مولا اباالفضل ياکاشف الکرب الحسين مولا اباالفضل آن روز رفتي و همه ماتم گرفتند در ماتم تو آسمانها غم گرفتند آن دستهای سبز نخلستان نشينت از چشمهای خشک ما شبنم گرفتند آرامش دنيا نه تنها از رقيه بعد از عروجت خواب ما را هم گرفتند شرمندگي از کودکانت بيشتر شد وقتي دم آب آب عمو مُردم گرفتند از علقمه تا خيمهگاه شيرخواره خيل ملائک دسته دسته دم گرفتند سقاي دشت کربلا آقام اباالفضل دستش شده از تن جدا آقام اباالفضل