ای قناری شده دلتنگ صدایت مادر دل هر غنچه گرفتهست برایت مادر چه بلاها به دعای تو گذشت از سر من ای به جانِ پسرت درد و بلایت مادر مادران مرگ ندارند در این عالَم نیست هیچکس زندهتر از خاطرههایت مادر شبی از عطر مناجات تو بیدار شدم دیدنی بود سحر حال و هوایت مادر روزهی بیسحری وایِ من از بیخبری چه سحرها که گذشتی زِ غذایت مادر یادم آمد حرم آن روز چه دلتنگ تو بود همه بودیم به دنبال رضایت مادر وسط صحن رسیدیم به سقّاخانه داد یک جرعه از آب شفایت مادر حرمی داشتی از روضهی خود در خانه جان به قربان تو و کربوبلایت مادر مژده امروز برایت خبری خوش دارم کربلا میروم امسال به جایت مادر میشنیدم ز مزار تو به هنگام وداع به سلامت که سپردم به خدایت مادر ***** بیرون برید از خانه زینب را مبادا مادر دهد جان و کند دختر تماشا باباجون یواش یواش زخمای پهلوشو بشور باباجون باچشم تر کبودی روشو بشور باباجون آخریا همش برات گریه میکرد گاهی وقتا برا تو با بچّههات گریه میکرد حالا که غمزده از مصیبت زهرا شدب بذار تا برات بگم فکر نکنی تنها شدی زینبت کنیزته، کنیزه خونهدارته مث زهرا مادرش تا پای جون کنارته