از رنج كار آبله مي‌زد به دست او

از رنج كار آبله مي‌زد به دست او

[ حاج سعید حدادیان ]
از رنج كار آبله مي‌زد به دست او 
دستي كه بوسه‌گاه لبان پيمبر است 

*** 
خدا را تاول سرخ سرانگشتش 

نگين خاتم ختم رسولان است 
مرواريد اشكم را چه مي‌خواهي 

الا اسطوره  پاكي 
الا مستوره ی شب‌هاي ما ادراك 

اي مردانگي را تا ابد اسوه 
تماشا كن كسي كه قلعه ی خيبر 

شكست از زور بازويش 
نمازِ گريه مي‌خواند 

قنوت صبر مي‌گيرد، مي‌ميرد 
تماشا كن در اين طوفان پائيزان 

و اين شب‌هاي تنهائي 
من آن ابر غم‌انگيزم 

كه اندوه تو را تا صبح مي‌بارم 
من آن كوه پر از زخمم 

كه وقتي از احد آمد 
تو تنها مرحمش بودي 

تماشا كن ابر مردي است 
زانو در بغل دارد 

بهشت آرزوهايم از آهنگ نگاهت 
هُرم آهن ،آتش بدرود مي‌آيد 

حلالم كن 
و از اين جمله 

مغز استخوان خانه مي‌سوزد 
از اين سامان كه شرح آيه ی نور 

از تماشاي تو گل مي‌كرد 
و هر زخمي به اعجاز 

نفس‌هاي تو گل مي‌شد 
و در باغ نگاهت 

بر سرم باران گل مي‌ريخت 
از اين سامان كه ديري بود 

عطر عود مي‌آمد 
گل لبخند را بردند بوي دود مي‌آيد 

ذبيح افتاده، ابراهيم در آتش 
تبر بردار 

و خواب بت تراشان را 
پريشان كن 

 صداي لشكر نمرود مي‌آيد 
دلت درياي رحمت‌هاي بي‌پايان 

خزانه‌دار خوبي‌هاي بي‌حد خداوندي 
چه پيش آمد چرا ديگر نمي‌خندي 

چراغ خانه را با خنده روشن كن 
كه بي تو روشنائي نيست 

در چشمان بي‌سويم و روشن كن 
كه تاريكي به اين خانه نمي‌آيد 

كه بي‌مولا نخواهي رفت بانويم چه مي‌گويم 
چه مي‌شد پيش مرگت مي‌شدم 

اي پيش مرگ من 
خدا را شكر مي‌گويم 

 فردا زود مي‌آيد

نظرات