یک عمر انتظار کشیدم نیامدی

یک عمر انتظار کشیدم نیامدی

[ سیدمهدی میرداماد ]
یک عمر انتظار کشیدم نیامدی
دل از حیات خویش بریدم نیامدی 

پشتم شکست و پای ز ره ماند و قد خمید
کوه فراق بردم و دیدم نیامدی

مانند یک نهال که در باد خم شود
از درد انتظار خمیدم نیامدی

طاقت ز دست دادم و صبرم تمام شد
دل را به حای جامه دریدم نیامدی

دیگر میان خانه به دوشان علم شدم
از بس که در قفات دویدم نیامدی

نظرات