یک عمر انتظار کشیدم نیامدی دل از حیات خویش بریدم نیامدی پشتم شکست و پای ز ره ماند و قد خمید کوه فراق بردم و دیدم نیامدی مانند یک نهال که در باد خم شود از درد انتظار خمیدم نیامدی طاقت ز دست دادم و صبرم تمام شد دل را به حای جامه دریدم نیامدی دیگر میان خانه به دوشان علم شدم از بس که در قفات دویدم نیامدی