ز کثرت گنه بیشمار گریه کنم و یا ز خجلت پروردگار، گریه کنم خدا گواست که جبران نمیشود گنهم تمام عمر اگر زار زار گریه کنم گناه بین من و یار دوری افکنده به حال خویش و یا حجر یار گریه کنم سزد که با سر و پای برهنه در صحرا به راه افتادم و دیوانهوار گریه کنم سزد ز کثرت عصیان کنم ز شهر فرار نهاده سر به دل کوهسار گریه کنم اله من به من اشک ده تا دم صبح چو چشم عاشق شب زندهدار گریه کنم ارادهی تو به بخشیدنم گرفته قرار بر آن شدم دگر بیقرار گریه کنم اشک یعنی آتش دل آبرو در اروج و در نماز دل وضو اشک در پرواز دل پر میدهد ریشه گر در آب سد بر میدهد اشک یعنی عشق بازی با خدا انفجار بغض اما بی صدا این سبک را دوست سنگین میخرد آب شور چشم، شیرین میخرد اشک یعنی ارمغان عاشقان اشک یعنی نردبان آسمان اشک یعنی عین نور و نور عین اشک یعنی کار مهدی بر حسین اشک یعنی کار زینب بر حسین اشک یعنی کار زهرا بر حسین گلی گم کردهام میجویم او را به هر گل میرسم، میبویم او را گل من یک نشانی در بدن داشت یکی پیراهن کهنه به تن داشت او میدوید و من میدویدم