
یک عمر انتظار کشیدم نیامدی دل از حیات خویش بریدم نیامدی ۲ پشتم شکست و پای ز رحمان دوقد خمید کوه فراق بردم و دیدم نیامدی نیامدی نیامدی نیامدی، چرا نیامدی؟ ۲ مانند یک نهال که در باد خم شود از درد انتظار خمیدم نیامدی از صبر و بردباری و از طاقت و توان چیزی نمانده غیر امیدم، نیامدی نیامدی نیامدی نیامدی، چرا نیامدی؟ ۲ در چنگ احتضار فتادم ز انتظار زخم زبان ز هرکه شنیدم نیامدی طاقت ز دست دادم و صبرم تمام شد دل را به جای جامه دریدم نیامدی یا حجة ابن الحسن، (عجل علی ظهورک ۲) طاقت ز دست دادم و صبرم تمام شد دل را به جای جامه دریدم نیامدی گفتی بسوز، سوختم از آتش فراق گفتی بنال، ناله کشیدم نیامدی نیامدی نیامدی نیامدی، چرا نیامدی؟ ۲ دندان نهاده بر جگر و صبر کرده ام پیوسته پشت دست گزیدم، نیامدی من میثم ام که مانده ز درد فراق تو روز سیاه و موی سفیدم نیامدی نیامدی نیامدی نیامدی، چرا نیامدی؟ ۲