
اللّهم بلِّغ مولانا الامام این عرض سلام تا صبح قیام اللّهم عجّل به ظهور الحبیب آقای غریب لطف مستدام اِن حال بَینی و بَینها الموت، روز ظهورت از مزار آیم وقتی که من سر بر آرم از خاک شاید برایش به کار آیم (الامان یا صاحب الزّمان۳)۲ گشته چه وداعی، بین دو گوهر خورشید و اختر، دریا و کوثر این مژده رساند احمد به زهرا اینگونه گوید بابا به دختر گریه مکن ای فاطمه جانم ملحق میشوی به من به زودی وقتی که قدّت شده خمیده وقتی که داری به رخ کبودی الامان یا صاحب الزّمان