چهشد با علی، همسفرماندنت چهشد پای حرف پدر ماندنت چهشد ماجرای سپرماندنت پس از قصّهی پشت در ماندنت ندارد علی همزبانی؛ بمان ببین میتوانی بمانی، بمان عزیزم! تو خیلی جوانی، بمان تو هم مثل من نیمهجانی؛ بمان زمینگیر من! آسمانی، بمان اگر میشود میتوانی، بمان چرا اشک را آبرو میكنی چرا چادرت را رفو میكنی چرا مرگ خود آرزو میكنی تو باید غمم را بدانی، بمان
این صوت باز نمیشه