نه تنها جبرئیل از خرمن او خوشهچین باشد علی شمع است و یک پروانهاش روحالامین باشد عبایی کهنه دارد تار و پودش عروةُ الوثقی قبای نخنمایَش نخ به نخ حبلُالمتین باشد علی بنده است آن بنده که شاه پادشاهان هم نهایت با غلامان غلامش همنشین باشد مگر اَصنامِ باطل را علی سر بشکد زیرا یدالله است و او را دست حق در آستین باشد (دستهایی را که صدها بُت شکست کس نمیبندد به غیر از بُتپرست هرکه باشد اهل قبله گو بیا قبله این است و منم قبلهنما قلب من از سینهی پُرخون مبر کعبهام را حرم بیرون مبر آن که آمد از درون کعبه اوست تا بدانند اوست مغز و کعبه پوست قبله بهر قبله باشد روی او کعبه قامت بسته بر اَبروی او اختیار از اوست گرچه جبر بست تو نبستی دست او را صبر بست نیست سرپیچی از او در حدّ شمس شاهد من ماجرای ردّ شمس او زره در جنگها بیپشت داشت او کلید فتحها در مشت داشت این که بستی دست او را حیدر است فاتح بدر و حُنین و خیبر است) علی آن دَم که بر دوش پیمبر رفت دانستم خدا هرگز نمیخواهد که خاتم بینگین باشد هر آن کس از علی رد شد در ایمانش مردّد شد یقیناً مرز کفر و دین امیرالمومنین باشد آن را که دوستیِ علی نیست کافر است گو زاهد زمانه و گو شیخ راه پشت امروز زندهام به ولای تو یا علی فردا به روح پاک امامان گواه باش **** کم کم از دستش زمام صبر رفت با دو زانو تا کنار قبر رفت زانویش لرزید امّا پا فشرد دستها را جانب تابوت بُرد کرد چشمی جانب تابوت باز گشت با جانان خود غرق نیاز کِی وجودت عرش حق را قائمه یاریام کن یاریام کن فاطمه یاریام کن کز زمین بردارمت با دو دست خود به گِل بسپارمت وای بر من مردهام یا زندهام قبر تو یا قبر خود را کندهام آسمان اشک علی را پاک کن جای محبوبم مرا در خاک کن یا محمّد دختر خود را بگیر لالهی نیلوفر خود را بگیر ناگهان از آن بهشت بینشان دستهای باغبانش شد عیان باغبانم! هست و بودم را بده یا علی یاس کبودم را بده ای بیابان گِل زِ اشک جاریات آفرین بر این امانتداریات باغبان تا یاس پَرپَر را گفت اشک خجلت چشم حیدر را گرفت غنچهی یاست اگر بشکسته شد اول دستهای باغبانش بسته شد هزار حیف که دیگر تو را نخواهم دید مگر به خواب که آن هم به خواب میبینم ای خاکِ تیره، دلبر ما را عزیز دار جان من است این که تو در برگرفتهای او در پسِ در فشار دیده او سختیِ بیشمار دیده