روزگارم با غلامیِ علی سر میشود هر که را دیدم علی را دیده نوکر میشود بندهزاده، بندهای دارم که دارد مثل من چاکری از چاکرانِ کوی حیدر میشود جای آن دارد بگیرم حلقهی دارَش کنم حلقهای را که ز گوشِ بندگی دَر میشود شَأنِ او را نَه قلم کافیست، نَه دفتر نَه فهم شأنِ سَلمانش فقط صدجلد دفتر میشود نفس مثل خیبر است و هیچ کس فتاح نیست فتحِ این قلعه فقط با دستِ حیدر میشود یا که اول هست و آخر نیست یا بِالعکسِ آن این چه موجودیست هم اول هم آخر میشود از همینجا میشود فهمید با مِهرِ علی عاقبت این عاقبتها خیر یا شر میشود مَحضرِ یادِ علی و مَحضرِ نادِ علی هر که آدم میشود از این دو مَحضر میشود قدر زَر، زَرگر شناسد قدر زهرا را علی علّتش این است دامادِ پیمبر میشود بیشتر کارِ برادر را برادر میکند حق بده پس با تو پیغمبر برادر میشود کارِ خیِر ما کنارِ حُبِّ تو میایستد دو برابر، سه برابر، صد برابر میشود تو میان خانه هم باشی همه ذِبح تواند تو به خیبرهم نیایی فتح خیبر میشود هر یک از پیغمبران اول میآید محضرت با تو بیعت میکند بعداً پیمبر میشود طفل خود را بر سر شانه نجف آوردهام کودک است امروز درآینده قنبر میشود این زمین خاصیّتش این است قیمت میدهد سنگ را اینجا بیندازند گوهر میشود زان طرف سنگِ نشانی هم ندارد فاطمه زین طرف دارد کفِ صحنِ تو مَرمَر میشود ***** تو را با کینه و آزار کشتند تو را تکرار در تکرار کشتند نه دیروز و نه امروز است عمریست تو را مردم هزاران بار کشتند تو را در مسجد کوفه نه، بابا تو را بین در و دیوار کشتند تو را با تیزیِ شمشیرشان نه تو را با تیزیِ مِسمار کشتند تو را در کوفه در مسجد ولیکن مرا در کوفه در انظار کشتند مرا دروازهی ساعات بابا مرا در شام در بازار کشتند ***** غارت شدهی گودال بر روی زمین عریان از آهِ تو میسوزم یا سیدَ العطشان ای کشتهی لبتشنه از آب فرات محروم عالَم به فدای تو یا سیدنَا المظلوم