سلام ای عزیزِ دل ما حسین حبیبی تَصَدَّق عَلَینا حسین کس و کار ما، آبرودار ما همه ثروت ما ز دنیا حسین از آن دم که وا شد زبانم به حرف به من گفت مادر، بگو: «یا حسین» زمینخورده بودم به افتادنَم همه خنده کردند، الّا حسین همه بنده هستند و مولا، حسن همه عَبد هستند و آقا، حسین ضرر کردم از با همهبودنَم رفاقت فقط با یکی، با حسین زمین خوردی و مادرت ناله زد نزن دستوپا پیش زهرا حسین ***** (بس کن حسین سربهسر نیزهها نکن بس کن حسین مادرمان را صدا نکن بس کن حسین، هستیِ من سایهی سرم بس کن حسین، جانِ من و جانِ مادرم) ... (ای کشتهی فِتاده به هامون، حسینِ من ای صِیدِ دستوپازده در خون، حسین من) ... (بس کن حسین، این طایفه آبَت نمیدهند اینها همه کَرَند جوابت نمیدهند) ... (ای پارهپاره زیر لگدها رفو شدی در زیر چکمههای عدو زیر و رو شدی) ... (رحمی نمیکنند بر تنِ نیمهجان تو دیدم زدند نیزه به سقف دهان تو) ... (شُکر خدا را که در پناه حسینم عالَم از این خوبتر پناه ندارد)