تسبیحِ سبحان الذّی اسراست زهرا

تسبیحِ سبحان الذّی اسراست زهرا

[ حاج سعید حدادیان ]
تسبیحِ سبحان الذّی اسراست زهرا
کعبه است زهرا
مسجد‌ُ الاقصی‌ست زهرا
در قابِ قوسین است ذکرِ خیرِ بی‌بی
چشم و چراغ عالمِ بالاست زهرا

یا زهرا یا زهرا یا زهرا...

حق بهر مولا خواستگاری کرد از او 
فرمود با احمد عروسِ ماست زهرا

پیدایش هستی نبود و او درخشید
نوری که عرشِ حق از او پیداست زهرا

توحید را آموختند از او ملائک 
آموزگارِ عالمِ بالاست زهرا

تکبیر را صدّیقه‌ی کبری مفسّر 
تقدیس را قدّیسه‌ی عظمی‌ست زهرا

هم راضیه هم مرضیه مقصودِ صدره
هم طاهره هم طیّبه طوبی‌ست زهرا

هم روح ما بین دو پهلوی پیمبر
هم حیدرِ دیگر، بگو مولاست زهرا

کفوِ امیرالمومنین همتا ندارد
مثل علی در عشقِ حق یکتا ندارد

روح‌الامین از جانب حق زائرش بود
بعد از پدر بعد از پیمبر هم مگو تنهاست زهرا

جبریل که فرمانده‌ی هفت آسمان است
از ابتدا دلداده‌ی این آستان است

گرفته‌ام دامنِ مولای خود در دست و می‌گفتم 
بزن قنفذ که من دست از امامم برنمی‌دارم

علی مولا علی مولا علی مولا

دلم بهر علی می‌سوخت
چون قنفذ مرا می‌زد
نگاه غربتِ او بیشتر می‌داد آزارم

دعایی زیر لب دارم شبانه
بگو آمین تو ای ماهِ یگانه
الهی هیچ مظلومی نبیند
عزیزش را به زیر تازیانه

فَلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد
به طفلی رَخت ماتم در بَرم کرد

الهی بشکنه دست مغیره
میون کوچه‌ها بی‌مادرم کرد

وقتی قفس از هر طرف کم کم شکسته می‌شد
راه نفس به سینه‌ی پرنده بسته می‌شد

پَرپَر نزن قناری
جوجه مگر نداری؟
بشنو فغانِ جوجه‌ها

من مرغ عشقِ حیدرم
افتاده‌ام کنج قفس
خون ریزد از بال و پَرم 
بالا نمی‌آید نفس

پهلو شکسته
در خون نشسته 
وا غربتا وا غربتا

اسما بریز آبِ روان بر روی گلبرگِ گلم
یاسم شده چون ارغوان، وای از دلم 
وای از دلم
بود و نبودم، یاسِ کبودم

تو ای قنفذ پَر ما را شکستی

نظرات