گر بیایی دهمت جان، وَر نیایی کُشَدَم غم

گر بیایی دهمت جان، وَر نیایی کُشَدَم غم

[ حاج سعید حدادیان ]
گر بیایی دهمت جان، وَر نیایی کُشَدَم غم
من که بایست بمیرم، چه بیایی چه نیایی

شمع را باید از این خانه برون بردن و کُشتن
تا که همسایه نداند که تو در خانه‌ی مایی

کُشتن شمع چه حاجت بُوَد از بیم رقیبان 
پرتوی روی تو گوید که تو در خانه‌ی مایی

عده‌ای عیب کنندم که چرا دل به تو بستم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

***

فکر بلبل همه این است که گُل شد یارش
گُل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش

دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غمِ خدمت کارش 

ای که از کوچه‌ی محبوبِ دلم می‌گذری 
باخبر باش که سر می‌شکند دیوارش 

آن سفر کرده که صد قافله دل همرَهِ اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

یا صاحب‌الزمان...

ای دل اگر از داغ یاران بی‌قراری 
با سوره‌ی والفجر کن شب زنده‌داری 

در پرتو والفجر با فردایی ای دل
اهل لَيالٍ عَشر و عاشورایی ای دل

وَ الشَّفْع را وَ الْوَتْر را، دریاب، دریاب
با یک دو رکعت تا خدا بشتاب، بشتاب

شب می‌رود، آری به وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ
بر دوش خورشید است فردا رایتِ نصر

رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً را ذکر زبان کن 
خورشید می‌خواهی، زمین را آسمان کن

باید به سوی آرزوها خیز برداشت
لحظه به لحظه از جهان قصد سفر داشت

ای منتظر، باید به استقبال او رفت
تا انتهای جاده‌ها دنبال او رفت

با طیب خاطر یک شب از هستی گذر کن
فردا به خورشید جمال او نظر کن 

ای دل ببین از فاطمیه کربلا را 
آیینه‌های البلاءُ لِلوِلاء را

آب است اگر مهریه‌ی زهرای اطهر
محروم کِی خواهیم شد از مِهر مادر

ما تشنه امّا مثل دریا در خروشیم
بگذار تا یک جرعه از کوثر بنوشیم

تسبیحِ سبحانَ النبی، اَسراست زهرا
کعبه‌ست زهرا، مسجد الاقصی‌ست زهرا

در قاب قوسین است ذکر خِیرِ بی‌بی
چشم و چراغ عالَم بالاست زهرا 

حق بهر مولا خواستگاری کرد از او
فرمود با احمد، عروس ماست زهرا

پیدایش هستی نبود و او درخشید
نوری که عرش حق از او پیداست زهرا

توحید را آموختن از او ملائک 
آموزگار عالم بالاست زهرا 

تکبیر را صدیقه‌ی کبری مفسّر 
تقدیس را  قدیسه‌ی عُظماست زهرا

هم راضیه، هم مرضیه مقصودِ سِدرِه
هم طاهره، هم طیبه، طوبی‌ست زهرا

هم روح مابینِ دو پهلوی رسول است 
هم حیدر دیگر، بگو مولاست زهرا 

کُفوِ امیرالمؤمنین همتا ندارد 
مثل علی در عشق حق یکتاست زهرا

روح‌الامین از جانب حق زائرش بود
بعد از پیمبر هم مگو تنهاست زهرا

جبریل که فرمانده‌ی هفت آسمان است
از ابتدا دلداده‌ی این آستان است

ما بی‌شهیدان هیچ جا روضه نخواندیم 
نوبت به ما هم می‌رسد، ما جا نماندیم 

با غنچه‌های پَرپَرِ باغ رقیه 
که تازه شد از داغشان داغ رقیه

امشب کنار سفره‌ی مادر نشستیم 
عهدِ شهادت با امام خویش بستیم

ما هم برای او سری آماده داریم 
شوق منای حجِ حاجی‌زاده داریم 

چون اَبر گرمِ گریه‌های بی‌اَمانم
بگذار باران باشم و روضه بخوانم 

از درد خواندم، از شکوه رنج خواندم
این نوحه را در کربلای پنج خواندم

مادر چرا از دختر خود رو گرفتی؟
مادر چرا یک دست بر پهلو گرفتی؟

مادر چرا رنگ از رُخِ ماهت پریده؟
مادر چرا خون از گریبانت چکیده؟

مادر چرا دیگر نمی‌آید صدایت؟
رفتی زِ دنیا یا خدا داده شفایت؟

دیشب نشستی گیسویم را شانه کردی
امشب در آغوش لحد کاشانه کردی 

دادی به دست دخترت با آه و زاری
پیراهن خونین خود را یادگاری

آن پیرهن را هرگز نشویم 
تا عطر مادر از آن بجویم

در کودکی شد قسمت من خانه‌داری
هم خانه‌داری می‌کنم هم سوگواری

گریه‌ام برای نورِ دو عینم 
هر شب دهم آب دست حسینم

***

روی لب‌هامه وا اِماما 
ابْکِنِی وَ ابْکِ لِلْیَتَامَا

وصیت‌هامو گفتم، همین مونده باقی
 وَ لَا تَنْسَ قَتِیلَ بِطَفِّ الْعِرَاقی

خداحافظ علی‌جان، علی‌جان علی‌جان...

غسل و دفن شبانه‌ی من
تربت بی‌نشانه‌ی من 

وَ صارَت کَالخیالِ غم بی‌نهایت
شهیدم من، شهید دفاع از ولایت 

خداحافظ علی‌جان، علی‌جان علی‌جان...

فتنه بود و سکوت مردم
خانه‌ی وحی و دود و هیزم

به پهلوی شکسته قسم دردم این است
امیرالمؤمنینی که خانه‌نشین است 

خداحافظ علی‌جان، علی‌جان علی‌جان...

دست ولایت علی همیشه رو سر ماست 
چادر نماز فاطمه پناه کشور ماست 

روشنی راه خداست هر شب فاطمیه 
عالَمو رسوا می‌کنه مکتب فاطمیه 
ظالمو رسوا می‌کنه مکتب فاطمیه 

حب علی و فاطمه بنای اعتقادم 
خدا می‌دونه جون میدم برای اعتقادم 

یا حسین، یا حسین...

یا زهرا یا زهرا...

نظرات