
در راه ماندهایم ولی روبهراه نه داریم سنگو خاک ولی سرپناه نه در روز مشکل است ببینم، شب آمدی یعنی که چشم مانده برایم، نگاه نه از عمد میزدند مرا مثل مادرت بابا درست زد به لبم، اشتباه نه در کوچه شلعه ریخت و راه فرار داشت من حاضرم به کوچه روم، خیمهگاه نه از ناقه هم میفتی اگر، نیمه شب نیفت از ناقه هم میفتی اگر، بین راه نه آن شب مرا زدند، ولی عمه شد سیاه سهمش شده همیشه همین، گاه گاه نه خوابم گرفته است، بگو شانهات کجاست من را ببر کنار خودت، قتلگاه نه ***