من علیام که خدا قبلهنما ساخت مرا جز خدا و نبی و فاطمه نشناخت مرا من که یکباره درِ قلعهی خیبر کندم داغِ زهرا بخدا از نفَس انداخت مرا زنی از خاک، از خورشید، از دریا قدیمیتر زنی از هاجر و آسیه و حوّا قدیمیتر زنی از نیّت پیدایش دنیا، قدیمی تر زنی از خویشتن حتّی، از أعطینا قدیمیتر که قبل از قصّهی "قالوا بلیٰ" این زن بلی گفتهست نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفتهست خدا بگو که ز مدحت مرا معاف کند مگس چگونه تواند که فتحِ قاف کند؟! اگر تو پشتِ درِ خانه رفتهای چون کوه علی رواست که شمشیر خود غلاف کند بجز تو کیست رها از تعلّق عالَم که هدیه، رَخت عروسی، شب زفاف کند نهان شدهست مزارت، نخواستی امّت به جای کعبه مزار تو را طواف کند