لبخند می‌زند تا که بخندند بچه‌ها

لبخند می‌زند تا که بخندند بچه‌ها

[ سید محمود علوی ]
لبخند می‌زند، تا که بخندند بچه‌ها
مادر در آخرین نفسش، باز مادر است

حتی حیا نکرد، دیوار لعنتی
افتاد به جون مادرم، مسمار لعنتی

تو بین خانه نشستی، علی حلال کند
تو بین شعله شکستی، علی حلال کند

به رقم بی رمقی، عزم هم کلامی کن
تو لااقل به من مرتضی، سلامی کن

دلیل شادیه من، همنشین غم شده‌ای
شبیه پیرزن سالخورده، خم شده‌ای

تنور گرم برای پرت خطر دارد
برای سوخته، هر شعله‌ای ضرر دارد

شکوه کاخ امیدش، خراب شد حیدر
تو آب رفته‌ای، از شرم آب شد حیدر

غروب آمد و خورشیدوار، دور شدی
رشیده بودی و یکدفعه، جمع و جور شدی

کار تنش زیاد، ولی وقت من کم است
یک شب برای شستشوی این بدن کم است

بانوی من رشیده بود، آب گشتن است
بر جسم او که می‌نگرم، ظاهرا کم است

با پای پر ورمم، دردسر حرمم
همه میگن خیلی، شبیه مادرمم

کمک از فضه گرفتم، که مرا راه برَد

ای مادرم مادرم مادرم...

نظرات