بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران

[ سید محمود علوی ]
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران 
کز سنگ ناله خیزد، روز وداع یاران

جان علی
ای سر و سامان علی
قوت دستان علی
روز فراقت شده چون شام غریبان علی

ای دنیا می‌بینی، دنیام از دستم رفت 
لرزید زانوی من، زهرام از دستم رفت
زهرام از دستم رفت

بگذار تا بگیرم، جانِ دگر دوباره
با من تکلّمی کن، حتی به یک اشاره

یار علی
ماه شب تار علی
یاور و غم‌خوار علی
بعد تو یک چاه شود، مَحرَم اسرار علی

نور صبح و ماه شبهام از دستم رفت
دنیام سرد وتاریک، زهرام از دستم رفت
زهرام از دستم رفت

بگذار از درونم، آتش کِشد زبانه
یارم تنش کبود است، از ضرب تازیانه

زخم تنَت
خونِ روی پیرُهنَت
غریبونه پر زدنَت
کُشته منو این شب آخر زخم روی بدنَت

خم شد قامت من مأوام از دستم رفت

نظرات