
این شبا حال و هوای خونمون خیلی عجیبه التماست میکنم بیشتر بمون علی غریبه من که از فضه شنیدم بهتری الحمدلله در زدم دیدم خودت پشت دری الحمدلله حلالم کن این همه دردو طاقت آوردی به خاطر علی زمین خوردی میبینمت به هم میریزم اگه زهرا عجّل وفاتی رو نمیخوندی اگه یه چند روز دیگه میموندی نوزده سالت میشد عزیزم منِ تنها منِ مظلوم ازت میخوام نرو خانوم... مردمی که عمری چشم دیدن ما رو ندارن برا خونشون میان از اینجا هیزم بر میدارن میدونستی بی حیایی که تو رو از من گرفته نامه داده کشتن خانوممو گردن گرفته توی نامهاش نوشته بین کوچه غوغا شد محکم زدم انقدر که در وا شد امیر زهرا پشت در بود توی نامهاش، نوشته زهرا رو تا شناختم لگد زدم بچهاش رو انداختم جای شکرش باقیه همین که محسنو ندیدی از گلوی پسرت تیر سه شعبه نکشیدی قول میدم اگه ورق برگرده و علی نمیره جوری لالایی بخونم حرمله گریه اش بگیره تلاش کردم حسین ازت بشنوه بابایی عصای دست نیزه دارایی چند شبه نخوابیدم چند شبه صورت زینبو نبوسیدم حرف زدن باهاش سخته چند شبه احوال بچمو نپرسیدم

عالی