پیوسته لبریز، از آهِ سَردَم بارِ سفر رو، آماده کردم تو هر، نفس، آماجِ دردم جلوی، چشمِ اَهلِ خونم نیمه شب، اُفتادن به جونم ندادن، لحظهای اَمونَم حُرمَتِ، خونم و شکوندن منو تو، کوچهها کشوندن جونَمو، به لَبَم رِسوندن وای اَمون ، اَمون از این غریبی... با دیدهای تَر، دَر بینِ بَستَر روضه می خونم، با یادِ مادر خدا، شدم، شکسته بال و پَر هر لحظه قلبم، دَر اِلتِهابه موندن تو این شهر، واسم عذابه رو بازوهام، جای طنابه منم و، قلبی زار و مُضطَر که شده، همنوای حیدر توی این، لحظههای آخر شبیهِ، ابر نوبهارم که به یاد، حسین میبارم غمِ کربُبَلا رو دارم وای اَمون، اَمون از این غریبی... یه آهِ سرد و زدن، دعا میکرد و زدن ما گریه میکنیم آخه، یه پیرِمرد و زدن غریبِ آلِ زهرایی، مُرَوِجَ العاشورایی روضه میخونی، تنهایی جَدَمو، میزدن، گوشهی قتلگاه فِرقَةٌ بِالسُیوف، فِرقَةٌ بِالرِماح