خیمه بر دوشم ولی من را کجا آورده‌ای

خیمه بر دوشم ولی من را کجا آورده‌ای

[ حسن حسینخانی ]
خیمه بر دوشم ولی من را کجا آورده‌ای
وای بر زینب نگو که کربلا آورده‌ای

آمدی تا قتلگاهت را ببینم دق کنم
آه می‌بینی چه‌ها بر روز من آورده‌ای

سایه‌ام را چشم نا‌محرم ندیده، بازگرد
اهل خود را پیش جمعی بی‌حیا آورده‌ای

گَه به اکبر خیره‌ای،گاهی به قاسم، گاه من
وای فهمیدم چرا چندین عبا آورده‌ای؟
****
به کی اعتماد کنم خودت بگو
منم و تو و هزارتا آرزو
حرف مرگ و زندگیمون وسطه
زندگی ما بساط روضته

(اگه بنا به مردنه کِی بهتر از محرم؟
کجا بهتر از روضه‌ها؟
برای کی بهتر از تو؟
کجا بهتر از کربلا؟) ۲

بمیرم، بمیرم برا انگشترت
بمیرم، بمیرم برا زخم سرت
بمیرم برای ناله‌ی مادرت

(بُنَیَّ)

بشماریم بیشتره از ستاره‌ها
زخم‌های این تن زیر دست و پا
وسط تموم این مصیبت‌ها
به فدای روضه‌ی مخدرا

اگه بنا به غارته، چرا کهنه پیراهنت؟
چرا این‌همه سروصدا؟
برای چی گوشواره و
برای چی گوشواره‌ها؟

بمیرم، بمیرم برا حال رباب
بمیرم که مردند همه از اضطراب
می‌کُشند، می‌کُشند، (می‌کِشند با طناب) ۲

(بُنَیَّ)
****
زیر علَمَت امن‌ترین جای جهان است
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است؟

(یا اباعبدالله)

نظرات