داره از دور میرسه قافله‌ی درد و بلا

داره از دور میرسه قافله‌ی درد و بلا

[ حاج موسی رضایی ]
داره از دور می‌رسه قافله‌ی درد و بلا
کربلا شاهده که فاطمه شد صاحب عزا

خواهری داره تو این قافله غصه می‌خوره
دلش آزرده شده، چشماشم از گریه پره

به کربلا قدم زده
چه باوقار علم زده
زمین و آسمون رو با مصیبتاش بهم زده

زینب رسیده کربلا...

****

خیمه‌ها برپا شد و دل بی‌قراری می‌کنه
داره از این مصیبت گریه و زاری می‌کنه

نفسش بند اومده خیلی بد احوال شد و
با یه حالی تو حرم خیره به گودال شد و

داره زیاد می‌شه غماش
زخمیِ گریه شد صداش
بعد یه عمری دلخوشی
شروع شده مصیبتاش

زینب رسیده کربلا... 

****

می‌دونه اینجا یه روز بسته می‌شه بال و پرش
می‌دونه نیزه‌نشین می‌شه همینجا قمرش

کی به داداش می‌رسه وقتی که اشکاش رَوونه
سرپناهش کی می‌شه وقتی بی عباس می‌مونه

آخر کار جسارته
تنش پر از جراحته
زینب کنار حرمله
راهیِ در اسارته

زینب رسیده کربلا...

نظرات