وای حسین، وای حسین... حسین عزیزِدلم... بُنَیَّ، بُنَیَّ... فرات بود روضهخونِ لبِ عطشانِ حسین، فرات بود لشکری راهیِ خِیمهی مخدّرات بود، فرات بود صبور بود خنجرِ کهنه به روی حنجرش صبور بود خونگرفته روی صورتی که غرق نور بود صبور بود عجول بود قاتلش نشسته روی سینه و عجول بود زیرِ دست و پا عزیزِ بضعةُالرسول بود تمام شد مِهرِ فاطمه به لبهای حسین حرام شد وقت غارت حرم، خون به دل امام شد تمام شد پیکرت سهروز مانده بر زمین رها حسینِ من، حسینِ من السلامُ علیٰ غَسیل بِالدِّماء حسین من، حسین من کشتهی حسادت مردم بیوفا حسین من، حسین من السلامُ علیٰ ذَبیحِ بالقفا حسین من، حسین من غریب بود جای نعلِ تازه روی صورتش عجیب بود زیرِ چکمههای قاتلی که نانجیب بود **** خدا به خیر کند، شمر چکمه پوشیده سینهی عزیزِ فاطمه را شکست مصیبت و جنجال نوشت خاکِ کفِ گودال نوشت محدّثِ قُمّی توی، مُنتهیالآمال نوشت نزدیکِ سه ساعت، افتادی تو گودال انقدر نیزه خوردی، که رفتی تو از حال ضربه ضربه ضربه، آره سر جدا شده دشنه دشنه دشنه، شمر بیحیا شده بدنو برگردوند و نشست سینهی عزیزِ زهرا شکست حسین، حسین... فرقةٌ بِالرّماح، فرقةٌ بِالعصا و فرقةٌ بِالحجر، و فرقةٌ بِالسُّیوف سیّدِ طاووس نوشت، توی کتابِ لهوف هرکی از راه رسید، یه چیزی از بَدنِ تو کَند و بُرد وای حسین، وای حسین...