بد جور دلشکسته‌ای و گریه می کنی

بد جور دلشکسته‌ای و گریه می کنی

[ علی نجفی ]
بدجور دل‌شکسته‌ای و گریه می‌کنی
از اشک چهره شسته‌ای و گریه ‌می‌کنی

بگذار تا عبای تو را ما تکان دهیم
بر خاک‌ها نشسته‌ای و گریه می‌کنی

امشب به صبح امر بفرما طلوع مکن
امشب عجیب خسته‌ای و گریه می‌کنی

خون جگر برای شما بوط شب شده
با ناله عهد بسته‌ای و گریه می‌کنی

هیئت تمام شد و همه رفتند امّا تو هنوز 
یک گوشه‌ای نشسته‌ای و گریه می‌کنی

آبی بزن به صورت مادر ز دستت
چون مادرت شکسته‌ای و گریه می‌کنی

یا صاحب الزمان ... 
* * * *
در خیمه‌ها صدای خدایا بلند شد 
زینب برای پرسش آیا بلند شد 

فریاد واحسین ز اعماق سینه‌اش
تا گشت با خبر از قضایا بلند شد 

پرسيد غرق ناله که آقا چه می‌شود؟‌
تکليف زينبت شبِ فردا چه می‌شود؟‌

سجّاده باز کرده‌ای و ناله می‌کنی
باران شدی و توبه‌‌ی صدساله می‌کنی

گاهی خروج می‌کنی از خيمه‌گاه خود
خيره نگاه جانب آن چاله می‌کنی

انگار اين عمل، عمل دل‌بخواه توست
اين تکّه از زمين نکند قتلگاه توست

امشب فضای خیمه پُر از عطر سیب توست
زینب اسیر گریه ز حال عجیب توست

حرفی بزن عزیز دل من که خواهرت
مضطرترین ناله‌ی اَمَّن یُجیب توست

اشکت به من اجازه‌ی آوازه می‌دهد
دل‌شوره‌ام خبر ز غمی تازه می‌دهد

یک لحظه کن نظر به من زار و مضطرت
آری منم که دل زده‌ام در برابرت

از بس که محو ذات خداوند اَقدسی
اصلاً‌ محل نمی‌دهی امشب به خواهرت

از جان من عروج مکن روح پیکرم
حرفی مزن ز رفتن خود ای برادرم

خون منِ ز خود شده را کم به شیشه کن
زخم فراق ‌کم به دل خسته ریشه کن

یا حرفی از جدا شدن از خود مگو و یا
با من مگو عزیز دلم صبر پیشه کن

امشب دلم اسیر ملال است یا حسین
من بی‌تو عین فرض محال است یا حسین
* * * *
خداحافظ ای برادر زینب
به خون غلتان در برابر زینب

خداحافظ ای حسین من ... 
حسین ...

نظرات