این قصه‌ی پایان رسیده ابتدا هم داشت

این قصه‌ی پایان رسیده ابتدا هم داشت

[ حاج حسین سازور ]
این قصه‌ی پایان رسیده ابتدا هم داشت.
این خانه‌ی تاریک روزی سرصدا هم داشت

این زن که حالا پوستی بر استخوان ماندست
هر نیمه شب در سجده‌اش یاربنا هم داشت.

این حیدری که دیر شب‌ها می‌رود خانه..
یک روز بین خانه‌اش مشکل‌گشا هم داشت

خونابه‌های گوش بانو خوب می‌دانند
این گوش پاره، گوشواری از طلا هم داشت

یاللعجب اوباش زهرا را چه بد کشتند!
در کوچه‌ای که خانم آن‌جا آشنا هم داشت!

ثانی لگد می‌زد بقیه کیف می‌کردند
نامردِ کوچه دوستانی بی‌حیا هم داشت

در روی زهرا ماند در را هم لگد کردند
تو فکر کن آن لحظه بار شیشه را هم داشت!

مردان نمی‌فهمند، بهتر که نمی‌فهمند..
اوضاع زهرا پشت در (فضه بیا) هم داشت

یک سیلی معروف و صدها سیلی پنهان..
بین شلوغی ضربه‌هایی بی‌هوا هم داشت

مولا عبا انداخت بررویش ولی زهرا..
‌یک چادر افتاده زیر دست و پا هم داشت..

یا زهرا( ۴)

نظرات