کی میشود من، آزاد گردم راحت ز دست، صیاد گردم چون مرغ پر شکسته کنج قفس نشسته خلّصنی یا رب، خلّصنی یا رب **** به دیوار ای ز خجلت رو نهاده مگردان روی از ما خانواده اگر هستی به هر اوضاع و احوال مگردان روی از پیغمبر و آل **** سندی شاهک، آید شبانه بر دیدن من، با تازیانه آید چو روبرویم سیلی زند به رویم خلّصنی یا رب، خلّصنی یا رب منم آن خسته زندانی که ممنوع الملاقاتم ملاقاتی من با من کند بیداد ای مادر به جسمم نام تو با تازیانه نقش میبندد زمانه بین که میراث تو بر من داد ای مادر ستمکار میزنی بزن اما اسم مادرم را نبر