عزیزِ فاطمه! ای مهربانِ بیهمتا دوباره سائلی آمد درِ حرم بگشا نشانِ خانهتان را ز هرکه پرسیدم نشانِ سیّدی از خانوادهی زهرا به گریه مردم عابر جواب میدادند برو به کوچهی رحمت محلهی طاها کسی به داد دل من نمیرسد جز تو بگیر دست مرا خوردهام زمین آقا اگر اجازه دهید داخل حرم بشوم کنار سفرهی فضلت نشینم ای مولا بزرگزاده چه مهماننواز و خونگرمی گذاشتی دهنم زود لقمهی خود را مولای من آقای من، حسن جانم مگر سرای تو دارالنعیم عشاق است دعا کنید که همسایهی شما باشم جوار چشمهی تسنیم جنّت الأعلا اگر بهشت بیایم بدان که بنشینم به زیر سایهی مهرت نه سایهی طوبی هوای سامره دارد دلِ هواییِ من بده براتِ سفر جان مادرت زهرا برای کربُبلا خرجیِ سفر بدهید به حق چادر خاکی زینب کبری مدینه گر بروم تا سحر دعا خوانم برای مهدیتان زیر گنبد خَضرا شنیدهام که غروب مدینه دلگیر است شبیه حال و هوای غروب عاشورا شنیدهام که نباید ز مشک حرفی زد بخاطر دل پُر دردِ مادرِ سقا