هر کس دلش خواست ببیند عظمت را باید برود تا که ببیند حرمت را الحق که خدای ادبت ام بنین است حق خیر دهد والدهی محترمت را گفتم قسمی یاد بده گفت اباالفضل از آذریان یاد گرفتم قسمت را من بار گناهان خودم را نکشیدم اما به روی شانه کشیدم علمت را فردا قلم عفو شود در صف محشر وقتی ببرد فاطمه دست قلمت را سقای دشت کربلا اباالفضل دستش از تن جدا اباالفضل