حاج محمود کریمی

می‌زند آتش به قلبم

1534
34
می‌زند آتش به قلبم ماجرای نیزه‌ها
دیده میشد محشری از لا به لای نیزه‌ها

مصحفی که جای آن بر شانه های عرش بود
عاقبت تقطیع شد در کربلای نیزه‌ها...

نه مکن باور اگر که گفت عصر واقعه
دیده می‌شد پشت خیمه رد پای نیزه‌ها

می‌شود سر ها به نی منظومه ای دنباله‌دار
می‌رود تا آسمان ناله های نیزه‌ها...

می‌شود فهمید از خون گریه‌های محفلی
پر گرفته باز محفلی در هوای نیزه‌ها

از چه رو خورشید بین کوچه های کوفیان
گاه بالا بود و گاهی زیر پای نیزه‌ها

دختری می‌گفت با حسرت چه میشد میزدم
بوسه‌ای بر حنجرت بابا به جای نیزه‌ها

با ردیف نیزه‌ها شاعر غزل خوانی نکن
آه میسوزد دلم از های های نیزه‌ها...

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش