(وای حسین، وای حسین) ۲ بیمار کربلا به تن از تَب توان نداشت (تاب و توان کجا، که توان فغان نداشت) ۲ (صَلَّی اللهُ علیک یا اباعبدالله) ۴ این صید هم که ماند نه از بابِ رحم بود (صیّادِ پَست تیرِ دگر در کمان نداشت) ۲ (وای حسین، وای حسین) ۴ از کوفه تا به شام در آن آفتابِ داغ بر سر به جز سرِ شهدا سایهبان نداشت (وای حسین، وای حسین) ۴ (صَلَّی اللهُ علیک یا اباعبدالله) ۴ گر تشنگی ز پا نفکندش عجیب نیست آب آنقدر که دست بشوید ز جان نداشت (منو عمّه سر و سردار شدیم منو عمّه قافله سالار شدیم جای عبّاس علمدار شدیم عمّه تا لب به سخن وا میکرد دشمنان را همه رسوا میکرد وارد شام خرابم کردند خوب از داغ کبابم کردند) حسین ... * * * * (اَنَا ابنُ علیٍّ المرتضی) ۸ من حیدر حسینم و فرزند حیدرم عبّاس سر سپردهی آل پیمبرم ارث شجاعت از اسدالله بردهام ارث وفا و مِهر و محبّت ز مادرم (اَنَا ابنُ علیٍّ المرتضی) ۴ گرچه حسین برده دلم را ز کودکی مشتاق جاننثاریاش از عالم ذَرَم باشد مدال نوکریاش بر من افتخار با آنکه خوانده یوسف زهرا برادرم (اَنَا ابنُ علیٍّ المرتضی) ۴ (بیدست و سر فتاده تنم بین آفتاب تا روز حشر سایهی زهراست بر سرم) ۲ (اَنَا ابنُ علیٍّ المرتضی) ۴ امروز اگر که دست و علم دادهاند ز دست (روز ظهور با علمدار لشکرم) ۳ (اَنَا ابنُ علیٍّ المرتضی) ۴ یکبار قتل زادهی امالبنین کم است ای تیغها دوباره بگیرید در بَرَم دستم فتاد و آب نبردم به خیمهها شرمنده از سکینه و زهرای اَطهرم (اَنَا ابنُ علیٍّ المرتضی) ۴ دیدم ز نوک نیزه به بالای نیزهها هفده سرِ بریده بُوَد در برابرم در شام بر سرِ شهدا سنگ ریختند دیدم که خون روان شده از فرقِ خواهرم زهرا کند شفاعت با دستهای من من دستیار فاطمه در روز محشرم فردا اگر به چشمهی کوثر کنم نگاه شرمنده باز از گلوی خشک اصغرم (اَنَا ابنُ علیٍّ المرتضی) ۲ * * * * به محشر ناقهاش چون پا گذارد برات عفو از هر سو ببارد همه حوران به استقبال خیزند برات عفو پیش پاش ریزند به محشر بر فراز چرخ گردون ندا خیزد که أَینَ الفاطمیون شود تا نازنین غریبه تو خرسند ببخشند و ببخشند و ببخشند چُنان گردد که از فرمان دادار بگردد عفو دنبال گنهکار بپویند و بپویند و بپویند گنهکاری در آن وادی نجویند