
میخوای بری برو ولی اول جلو بابات راه برو چقدر پخشی تو میدون، پر از تو شده صحرا میام روی زانوها کنار تنت بابا جمعت میکنم از خاک دارم مرگو میبینم یه تیکه کمه بازم چرا هر چی میچینم چشمه چشمه پره دهنت عزیزدلم با خون گلو حسرت موندم برای دل منِ پیرمرد یه بابا بگو ترسم اینه که توی حرم رقیه با تو بشه رو به رو بالاسرت خم شده زانوهام خاکستر مرگه روی موهام رحمی بکن پدرت پیره بالاسرت داره میمیره ای حیدرم شبیه مادرم یاعلیاکبرم بابا چرا پخشی توی میدون آتیش گرفت این دل سرگردون این حال تو طاقتم رو آورد جون من و به لبم آورد عمر منی داری جون میکَنی دست و پا میزنی حسرت منو میکشه واویلا یکبار دیگه فقط بگو بابا خونلختهها گلوتو بسته پهلوت مثل مادری خسته تاره چشام قوّت دست و پام رفته با گریههام این پیکرو دستای لرزونم با چی تو رو ببرم ای جونم عمه اومد وسط لشکر تو خونته غیرت حیدر ای مهربون شده زخمِ زبون قسمت هر دومون من باورم نمیشه علی جان تنها بمونم یعنی واسه همیشه بری تو ای مهربونم صد تیکه مثل شیشه نه باورم نمیشه با پر زدن پرستوی مهاجر من میبَری دلم رو تا حاصلم رو تا چشاتو وا میکنی به خاطر من دنیا بدون چشمات تاریک و سوت و کوره پیشت شکستم از غم راه حرم چه دوره از تو نمونده باقی عزیزم ساقه نه ریشه هی قطعه پیش قطعه میذارم اما نمیشه این قطعه آخریشه نه اینکه تن نمیشه نه این دل و ویرون نکن با این جدایی میسوزه وجودم و همه تارو پودم بابا برات بمیره خونت رو خاک صحرا از بس شکسته پهلوت پیچیده بوی زهرا ریز ریزی ولی عزیزی تو چه کنم از عَبا نریزی تو جوانان بنیهاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید خدا داند که من طاقت ندارم تماشای رخ اکبر نمایم حسین جانم... برخیز رو به حرملهی بدنظر نده پنجاه سال زحمت من را هدر نده