عطر رَبَّنای آقام، عمرم رو کرده معطّر حاجاتم رو من سپردم، به دست موسیَ بنِ جعفر چشمامو که میبندم تو کاظمینت هستم دخیل این قلبم رو به لطف دستات بستم زندگیمه برای تو، برای تو، برای تو من فدا، رضای تو، رضای تو، رضای تو یا بابالحوائج، یا موسیَ بنِ جعفر... تو زندون بیکس و تنها، بارونیه ابر چشمات میکنی با دست بسته، به سوی خدا مناجات جای غل و زنجیره به روی دست و پاهات برات بمیرم آقا، تشنهی آبه لبهات میخونی از غم گودال، غم گودال، غم گودال یه خواهر و تن پامال، تن پامال، تن پامال زینت دوش نبی، روی زمین، جای تو نیست خار و خاشاک زمین، منزل و مأوای تو نیست اعضای تنت کبوده، گریونی با چشمای تر تازیونه تا بهت خورد، افتادی به یاد مادر سهم دلت، شد آزار، شدی زِ دنیا بیزار یا فاطمه، میگفتی، زمین میخوردی هر بار خستهدل و پریشونی، پریشونی، پریشونی از این زمونه دلخونی، چه محزونی، چه محزونی، چه محزونی واویلا واویلا واویلا...