تو که هستی که به سودای تو مفتونم من لیلیِ قصه ببخشا که مجنونم من از جدایی چه بگویم که چه آورد سرم چون نِی مثنوی از هجرِ تو محزونم من یک نظر کردی و دیوانه نمودی قطعاً کربلایی شدنم را به تو مدیونم من بارها گفتهام و بار دگر میگویم بابت عشقِ تو از فاطمه ممنونم من در حق من چه کسی کرده دعا که عمریست بر سر سفرهی احسانِ تو مهمونم من با تو آبادترین شهر جهانم اما بی تو مثل بَمِ هشتاد و دو داغونم من هر که بر گردن خود دِین کسی را دارد تا رگ و ریشه به الطاف تو مرهونم من تا ابد میشود از لطف و صفای تو نوشت چه کسی گفته که بیسوژه و بیمضمونم من بابت عشقِ تو از فاطمه ممنونم من کربلایی شدنم را به تو مدیونم من