بوسهی تیر پرپرت كرده اینچنین راهی خطر شدهای آخرین آیه هم تلاوت شد مصحف غربت پدر شدهای (باغبان دل برید و با حسرت)2 خون گل را به آسمان بخشید فرصت بوسه را به باران داد سهم خود را به قدسیان بخشید برق شمشیرهای خونآلود به غم شیرخوار میخندید تا بیاید به سوی خیمه، حسین کربلا زیر پاش میلرزید شده از بسكه ماه و معصومی نفس پاک تو هوای بهشت جوهر سرخ خون مظلومت شده نقش كتیبههای بهشت همون روز دهم بود توی قبرش دلم رو لای دستاش خاک کردم همونجا با همین چادر که سوخته خون دست حسین رو پاک کردم تمیزش میکنم؛ دستم بیادش سرش خاکی و خونی و کبوده ببینن مادرای شام چی میگن؟ نمیگن مادرش مادر نبوده؟! پدر را با پسر باهم چرا زد؟ بهروی سینه زخمی بیهوا زد نشان بگذاشت؛ آمد بین گودال دقیقاً روی آن یک نیزه را زد تو را زد حرمله، یک خیمه پاشید تو را زد؛ بعد از آنهم آب نوشید فقط بر پوستی بند است این سر گلویت را سهشعبه بد تراشید (غم تو، درد من داغ حرم داشت)2 پدر بعد از برادر پشت خم داشت یکی از شعبههایش بر دلش رفت سهشعبه کاشکی یک شعبه کم داشت (جهان را خندهات میساخت مادر تورا بالا که میانداخت مادر)2 چه آمد بر سرت در این چهل روز؟ که روی نی تورا نشناخت مادر الهی! کاش چشمم تر نمیشد و این گهواره بیاصغر نمیشد خوشم با یادگاریهایت، ای کاش! که زخم ناخنت بهتر نمیشد غمآهنگی گرفته مادر تو ز خون رنگی گرفته مادر تو از آندم که نفس در سینهات سوخت نفس تنگی گرفته مادر تو سر بچّهام روی نیزه، سر باباش روبهروشه الهی مادر نبینه سر نیزه تو گلوشه علی لای لای، علی لای لای.... لب تو حدّاقل سیر بود بهتر بود به جای خون به لبت شیر بود بهتر بود ز خون تمامی دور لبت جوانه زده به عمّه گفتم: اگر پیر بود بهتر بود برای اینکه سرت بر زمین نیافتد نی به تاب زلف تو درگیر بود بهتر بود سرت به نیزه که دیدم به خویش گفتم اگر بچّم اسیر در غل و زنجیر بود بهتر بود گلوی نازک تو جا برای نیزه نداشت بهجای نیزه اگر تیر بود بهتر بود تمام حنجرت از تیر رشته رشته شده به دست حرمله شمشیر بود بهتر بود (امشب دلم را بستهام بر تار زلف دلبرم)3 (امشب توسّل کردهام بر دلبر مهمنظرم)2 امشب نماز عشق میخوانم به یاد سرورم با فخر گویم حلقهدرگوش علیاصغرم در توبه، آدم سوی تو دست دعا برداشته خضر نبی از جام تو، آب بقا برداشته از چوبهی گهوارهات، موسی عصا برداشته از رشتهی قنداقهات، عیسی شفا برداشته با نام تو از شعله، ابراهیم پا برداشته فخرت همین بس، بوسهات خیرالنّسا برداشته بر پنجههای کوچکت، نبض زمان است و زمین بر طلعت رویت عیان، نقش امیرالمومنین ای مشعل محفل اَلَستَم وی گشته علم به روی دستم خون گلویت نمیگذارد تا بُعد زمان، دهد شکستم ای خندهی فتح بر لب تو خون تو، قِوام مکتب تو ششماههی من اگرچه فردی تو مرد شهادت و نبردی سرباز همیشه فاتح من لبخند بزن که فتح کردی تا داد تو بر فلک رسانم خون تو به آسمان فشانم از خون گلو، کنم نگارت تا خود ببرم، حضور یارت هم، دوش من است قتلگاهت هم، سینهی من بود مزارت قلب پدر است، حائر تو زوّار مناند، زائر تو بر آب وضوت، خون فشاندی بر دوش پدر، نماز خواندی پیغام مرا ز حلق خونین بر گوش جهانیان رساندی (مظلومترین شهید بابا لبخند بزن، امید بابا)4 ای کوثر مصحف شهادت لبخند تو، بهترین عبادت حیف است که کشتهات بخوانم امروز، تو یافتی ولادت هرچند که شد صدات خاموش خون تو نمیشود فراموش هفتاد بهشت را دری تو هفتاد فرشته را پری تو هفتاد ذبیح را تو شاهد هفتاد سپهر اختری تو خون گلویت، مرا وضو داد حتی به شهادت آبرو داد از خون گلو، خضاب کردی خون، بر جگر رباب کردی در عین سکوت، آبها را از العطشت، کباب کردی زخم گلویت سزد بخندد چون دوست تورا چنین پسندد دریای نخورده آب؛ اصغر خجلت زدهات رباب؛ اصغر از تیر سهشعبه آب خوردی سیراب شدی؛ بخواب اصغر کشتند ز داغ تو، مرا هم گشتیم شهید، هردو باهم (مظلومترین شهید دنیا لبخند بزن امید بابا)2 (به خیمه قحط آب است همه دلها کباب است علیاصغر به دامان رباب است)2 (عطش بالا گرفته، دل سقّا گرفته که لبها تشنهی یک جرعه آب است)2
السلام علیک یا باب الحوائج کوچک حضرت علی اصغر علیه السلام حاجت همه رو روا کن