ای پدرجان عجب دلی دارم ای پدرجان عجب سری داری گیسویم را به پات میریزم تا ببینی چه دختری داری هر بلایی که بود یا میشد بر سر زینبِ تو آوردند قاریِ من چرا نمیخوانی؟ چه به روز لب تو آوردند؟ دستی از پشت خیمه آمد لاجرم راه چارهام گم شد در هیاهوی غارت خیمه ناگهان گوشوارهام گم شد