آرزوی غبار این باشد
2788
19
- ذاکر: سیدمهدی میرداماد
- سبک: شعر روضه
- موضوع: ورود کاروان به کربلا , حضرت زینب (س) , نجوا با اهل بیت
- مناسبت: شب دوم محرم
- سال: 1400
آرزوی غبار این باشد
روی دامان یار بنشیند
در مسیر عبورِ او باشد
زیر پایش به بار بنشیند
***
قطعه خاکی بلند مرتبه شد
ذرهای بود، آفتاب شده
نسبتش میرسد به صحن نجف
از ذَراریِ بوتراب شده
***
خاک میخواست نور محض شود
تا غبارش چو توتیا باشد
سجده میکرد بر قدوم حسین
تا شفابخش و کیمیا باشد
***
خاک کرببلا دلش می خواست،
مثل آیینهها زلال شود
چشمهای باشد از یَمِ کوثر
خوردن تربتش حلال شود
***
خاک بر صورتِ حسین نشست
پردهداری آفتاب کند
بیسبب نیست سجده بر تربت
خَرق هفتاد تا حجاب کند
***
علت خلقت تمام جهان
خاکِ این روضهی منوره است
سندش هست آیهی تطهیر...
تربت کربلا مطهره است
***
قبر زهرا، بقیع گم شده بود
وسط این دیار پیدا شد
عرش بر روی خاک خیمه زدُ
تربت کربلا معلی شد
***
آسمان را به انتظار نشست
تربتِ کربلا مودب شد
چقدر ذوق میکند وقتی
خاکِ پاکِ قدومِ زینب شد
*******
داداش قراره چی بیاد سرم
ببین خاک نشسته رو مَعجرم
من این قصه رو پیش مادرم، شنیده بودم
داداش سراپا میلرزم تو اضطراب
برای خودم نه، برا رباب
من این روزها رو حتی توی خواب، ندیده بودم
گودال میبینم، ای وای از تنت
احساس میکنم، از من میگیرنت
ای کاش تو دلم، آتیش به پا نشه
ای کاش پای من، گودال وا نشه
***
بیا خواهر از مَحمِلِت پایین
بیا آخرِ دنیامو ببین
منو میکُشند تو همین زمین، غریب و تنها
شده موقعِ دل بریدنُ
من و از تو آخر میگیرنُ
تو باید بری بسپری منُ، به ریگِ صحرا
اینجاست کربلا، که گفته مادرم
هر چی مصیبته، اینجا میاد سرم
اینجا تو بیکسُ، من بیقمر میشم
تو بیبرادر و من بیپسر میشم
روی دامان یار بنشیند
در مسیر عبورِ او باشد
زیر پایش به بار بنشیند
***
قطعه خاکی بلند مرتبه شد
ذرهای بود، آفتاب شده
نسبتش میرسد به صحن نجف
از ذَراریِ بوتراب شده
***
خاک میخواست نور محض شود
تا غبارش چو توتیا باشد
سجده میکرد بر قدوم حسین
تا شفابخش و کیمیا باشد
***
خاک کرببلا دلش می خواست،
مثل آیینهها زلال شود
چشمهای باشد از یَمِ کوثر
خوردن تربتش حلال شود
***
خاک بر صورتِ حسین نشست
پردهداری آفتاب کند
بیسبب نیست سجده بر تربت
خَرق هفتاد تا حجاب کند
***
علت خلقت تمام جهان
خاکِ این روضهی منوره است
سندش هست آیهی تطهیر...
تربت کربلا مطهره است
***
قبر زهرا، بقیع گم شده بود
وسط این دیار پیدا شد
عرش بر روی خاک خیمه زدُ
تربت کربلا معلی شد
***
آسمان را به انتظار نشست
تربتِ کربلا مودب شد
چقدر ذوق میکند وقتی
خاکِ پاکِ قدومِ زینب شد
*******
داداش قراره چی بیاد سرم
ببین خاک نشسته رو مَعجرم
من این قصه رو پیش مادرم، شنیده بودم
داداش سراپا میلرزم تو اضطراب
برای خودم نه، برا رباب
من این روزها رو حتی توی خواب، ندیده بودم
گودال میبینم، ای وای از تنت
احساس میکنم، از من میگیرنت
ای کاش تو دلم، آتیش به پا نشه
ای کاش پای من، گودال وا نشه
***
بیا خواهر از مَحمِلِت پایین
بیا آخرِ دنیامو ببین
منو میکُشند تو همین زمین، غریب و تنها
شده موقعِ دل بریدنُ
من و از تو آخر میگیرنُ
تو باید بری بسپری منُ، به ریگِ صحرا
اینجاست کربلا، که گفته مادرم
هر چی مصیبته، اینجا میاد سرم
اینجا تو بیکسُ، من بیقمر میشم
تو بیبرادر و من بیپسر میشم
نظرات
نظری وجود ندارد !