
قامت سرو در آن کوچه بهم ریخته بود زهر انگار زِ سر تا به قدم ریخته بود هر قدم، زیر لبش نالۀ یا زهرا داشت دردها بود که بر زانوی خَم ریخته بود گفته بود از غمِ خود پیشِ اباصلت کمی وای اگر دیدی عبا روی سرم ریخته بود با سر و صورت و زانو وسط حجره فتاد همۀ عرش، کفِ حجرۀ غم ریخته بود مثل یک مار گزیده، بخودش میپیچید یادِ گودال در آنجا زِ قلم ریخته بود خوب شد زودتر از مرگ، جوادش آمد دید بر جان پدر، زهرِ ستم ریخته بود روی زانوی پسر، جان پدر بر لب شد روی لبهای پسر نوحه و دم ریخته بود آه، این واقعه در کربوبلا بر عکس است اشکِ بابا به پسر، پیش حرم ریخته بود پدری پیش پسر با سرِ زانو آمد چه پسر، آه که سر تا به قدم ریخته بود إرباً إربا شده بود آن قد و بالای رشید یک بدن بود ولی چند رقم ریخته بود دست خواهر که سرِ دوش برادر افتاد دید احوال حسینش چه بهم ریخته بود خوب شد آمدی ای خواهر مظلومۀ من غم عالم بخدا روی سرم ریخته بود ***