
خدا شاهده به هر دری زدم نیای تا یه جور بهت خبر بدم نیای یا اگه تقدیره که کوفه بیای دیگه با رقیّه دست کم نیای واسه مسلمت حلالیّت بگیر خیلی شرمندهی خواهرت شدم نمیشه، چهطور ببخشم خودمو؟ باعث گریهی مادرت شدم نخلای علی اسیر عطشن قطره آبی به شکوفه نرسه با دلی شکسته از خدا میخوام پای بچّهها به کوفه نرسه به غم نبودن و ندیدنت یه روزه هزارتا غم اضافه شد به غریبکُشی که رسم کوفیهاست رسم مهمونکُشی هم اضافه شد خُلقشون مثل قدیمه، به سلام یه جواب واسه ثواب هم نمیدن دینشون گمون کنم عوض شده دیگه به قربونی آبم نمیدن نمیرم تو بازار آهنگرا چون سر و صداش کلافهم میکنه شمرو دیدم که داره بیحوصله بند چکمههاشو محکم میکنه (او میدوید و من میدویدم او مینشست و من مینشستم) سرشون شلوغه خنجرفروشا رونقی گرفته کار و کسبشون شنیدم دَه تا حرومزاده دارن نعل تازه میزنن به اسبشون داره پشت سر اولاد علی حرفایی رو که نباید میزنه دیگه از سنان نذار بگم برات برق نیزهش چشمامو برق میزنه