
رسید روضه به اینجا که مادر افتاد و میانِ آنهمه نامَرد، آخر افتاد و دَری که سوخته، از اِزدِحام کَنده شد و به روی قامتِ زهرای اَطهَر افتاد و هُجوم و کوچهی باریک و آنهمه نامرد مسیرِ رفتنشان بر همان در آفتاد و کشانکشان ز درِ خانه مرتضیٰ میرفت و چشمِ فاطمه درچشمِ حیدر افتاد و رسید بعد مُغَیره قَلاف را برداشت میانِ کوچه به دنبالِ مادر افتاد و میانِ بَسترِ خون داشت دست و پا میزد گُلی ز غنچه و غنچه ز گُل جُدا شده بود تمامیِ بدنش غرقِ رَدِّ پا شده بود