توو کوچهها خداخدا کردم من، التماس به بیحیا کردم مادر من زیر لگدها بود مردمو از مادر، جدا کردم روضهی کوچه، دردسر داره کی از دل حسن، خبر داره مادر دلش خوشه، پسر داره روضهمو توو سینه به پا کردم نشد نذارم بزنه، بد زد تا گفت: یا علی! مجدد زد خودم رو روی مادر انداختم با گریه، بابا رو صدا کردم چشاش سیاهی رفت و افتادش چشام سیاهی رفت و افتادم میون گرد و خاکای کوچه تا نفسش بیاد، دعا کردم فایده نداشت که قد کشیدم؛ آه چه حرفایی نگم، شنیدم؛ آه چادرشو از زیر پاهای دشمن وقتیکه رها کردم چشام دیگه دو کاسهی خونه دلم خوشه، بابا نمیدونه داغی نشسته روی این شونه شونمو تا براش عصا کردم