
روز محشر که همه گریان اند گریه کن های حسن خندان اند ******* من جگر پاره زهرایم و پاره جگرم همه را یارم و خود از همه مظلوم ترم خانـهام قتلگـه و یـار ستمگر قاتل سوخته از شرر زهر، ز پا تا به سرم لب فرو بستم و دیدم که اهانت میکرد قاتـل مـادر مظلومهی مـن بـر پدرم تا در آن کوچه رخ یاس نبی گشت کبود تیره شد صورت خورشید به پیش نظرم مضطَرِب بـودم و لرزیدم و حیـران بودم که چه سان مادر خود را به سوی خانه بَرَم؟ در همان لحظه که شد مادر من نقش زمین من نگه کردم و او گفت خدایا پسرم