اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید عمر بگذشته به پیرای سرم بازآید دارم امید بر این اشکِ چو باران که دگر برق دولت که بِرَفت از نظرم بازآید گر نثار قدم یار گرامی نکنم گوهرِ جان به چه کار دگرم بازآید یا صاحب الزمان ... آن که تاج سر من خاک کف پایش باد از خدا میطلبم تا به سرم بازآید یا صاحب الزمان ... کوس نو دولتی از بام سعادت بزنم گر ببینم که مَهِ نو سفرم بازآید خواهم اندر عقبش رفت به یاران عزیز شخصم ار بازنیاید خبرم بازآید مانعش غلغل چنگ است و شکر خواب صبوح ورنه گر بشنود آه سحرم بازآید آرزومند رخ شاه چو ماهم حافظ همّتی تا به سلامت ز درم بازآید یا صاحب الزمان ... صل الله علیک یا اباعبدالله ... السلام علیک یا اباالحسن یا علی بن موسی الرضا المرتضی باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است این صبح تیره باز دمید از کجا کز آن کار جهان و خلق جهان جمله درهم است گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب کاشوب در تمامی ذرّات عالم است گر خوانَمَش قیامت دنیا بعید نیست این رستخیز عام که نامش محرم است حسین جان ... در بارگاه قدس که جای ملال نیست سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند گویا عزای اشرف اولاد آدم است حسین جان ... خورشید آسمان و زمین نور، مشرقین پروردهی کنار رسول خدا، حسین حسین جانم ... امشب بیا و غربتم ای آشنا ببین همچون نسیم دربهدر کوچههام ببین رگها ز خون مردی و صدق و صفا تهیست مسلم اسیر در کف مسلم نمام ببین من حاجیام، مناسک حج آورم به جای مُحرِم به کوچه کوچه، به سعی و صفام ببین یا اباعبدالله ... اینجا به شیرمرد دهد پیرزن پناه قحط وفا و اوج قفا و جفا ببین حسین ... جانم حسین ...