باز هم رو بر این در آوردم بهر این آستان، سر آوردم گفتم از پا فتاده ام، گفتند رو بر این در بیاور آوردم چه جز آلودگی، به همراهم؟ در حریمی مطهر آوردم باغ طاعت ز خشکسالی سوخت شاخ بی برگ و بی بر آوردم همه جا، تیربار و آتش بود لاجرم، رو به سنگر آوردم گر چه تر دامنم ز کرده، ولیک اشک را دامنی تر آوردم هر زمان زد هوای قم به سرم گویی از شوق، پر در آوردم بر حریمت که باب حاجات ست داورم داده، باور آوردم از جوار رضا رسیده، سلام از برادر به خواهر آوردم دل نباشد درون سینه که من با خود اسپند و مجمر آوردم وز دل خون چکان خود، شب و روز دیده ای خون فشان تر آوردم مرهمی نه، به روی زخم دلم پدرم، داغ دختر آوردم دست، خالیست لیک با شعرم حب زهرا و حیدر آوردم بیت بیت ام به یاد اهل البیت یک سبد گل معطر آوردم شعرم از سوز روز عاشوراست بوی گل های پرپر آوردم مورم و خوشه چین خرم نشان توشهای بهر محشر آوردم