از همه پهلوونتره عموم اباالفضل برا بابام یه لشکره عموم اباالفضل رفته بودش با آب بیاد به خیمه با شتاب بیاد تو راه چی اومد به سرش عموم اباالفضل چی بگم آخه با نامردی زدنش سپر مشک آب آخر بدنش شنیدم از غم قلبش آکنده شده شنیدم خیلی خیلی شرمنده شده از وقتی که رفته آروم نبوده خیمه افتاده دیگه رو زمین عمود خیمه دیگه تموم شد همه چی من بگم از علقمه چی کاش نبینه تو آتیش و تو دود خیمه نبینه از زخمهای بیگانه پُرم نبینه وقتی دارم سیلی میخورم نبینه نامحرمها را تو حرمش توی دست دشمن افتاده علمش