هی دست و پا زدی به زیر دست و پا رو سینتم نشسته شمر بی حیا داد میزدی مادر بیا مادر بیا یه تیغ کندو حلقی که نا نداره گلوت دیگه طاقت ملال نداره ***** آتش افتاده بود بر جانت همه جا را چو دود میدیدی خواهرت را محاصره کردند زینبت را کبود میدیدی ***** نیزهها در قیام و سجدهیشان اشهد حنجر تو را خواندند چند نفر آمدند در گودال صورتت را به خیمه چسباندن تو رو کُشتن وسط شلوغیا یه مسلمون میون یهودیا نبودش حسینمو یاری کنی تو رو تیکه تیکه برده بود تو رو سر بریدنت همه رو کشتی با نیزه خوردنت جای تو تو آغوش مادرمه چرا به آغوش خاک سپردنت مثل گندم آسیابت کردند تو رو مثل آب خوردن کشتن جلو چشم دوست و دشمن کشتن ***** چه کنم درد و بلای تو به جانم چه کنم به نگاه نگرانت نگرانم چه کنم دست تو وا نشد و دست من از کار افتاد خجلم از تو همین بود توانم چه کنم مردم از دست منو گریهی من خسته شدند ناگزیرم که در این شهر نمانم چه کنم دو قدم راه نرفته نفسم میگیرد سنی از من نگذشتهاست جوانم چه کنم ***** تو روی نیزهها بودی چشمانت نمیدیدت مرا بردند بازار یهودیها کجا بودی؟ شنیدم بر درختی تاب میخوردی مرا دیدی شبی که زجز زجرم داد در صحرا کجا بودی؟ تو معلوم است شبها جای گرمی داشتی بابا من این شبها که میلرزیدم از سرما کجا بودی سوختی سوختم شبیه همیم تو آغوش هم ضریح همیم با تن بی تن برای منی کمم که بیای بابای منی چقدر پیر شدم تو روزای دل آزار نبودی سرم داد کشیدن تو بازار مگه دختر تو نداره کس و کار ***** با رخصت از خدای تعالی فقط حسین ما گم نمیشویم فقط هدینا حسین سر خم نمیکنیم به هر قبلهی دروغ دل را نمیدهیم به هرجا فقط حسین ما با یکی خوشیم خدایا تو شاهدی ما با یکی خوشیم خدایا فقط حسین