انگاری این نزدیکی یکی زیر آواره این اُخَیَّ گفتنهات با همیشه فرق داره چرا رفتار همه باهات عوض شده حسین رگات حرف میزنه که صدات عوض شده حسین خودمو باختم از پیشت رد شدم اما تو رو نشناختم دیدم عریانی کاش میشد چادرمو روی تو مینداختم قتلگاه جا نیست بدن حسین من واسه چی پیدا نیست حرف غارت شد زیر گوش محتضر جای این حرفا نیست ***** تو یکسره در چشم لشگر بودی و من نه چون صانب خلخال و زیور بودی و من نه ما با هم از بازار شامیها گذر کردیم با این تفاوت که تو دختر بودی و من نه در معرض چشم حرامی بودهایم آن لحظه تو محتاج معجر بودی و من نه