هوای بَزم ملوکانه در سرم خیلی خیالِ بوسهی جانانه در سرم مُفلس، هوای ساقی و پیمانه در سرم میگفت باز این دل دیوانه در سرم ای دل غلامِ شاه جهان باش و شاه باش پیوسته در حمایت لطفِ اِلاه باش صبحم دمید و حضرت سلطان جلوس کرد لطفی خدا به حقِّ اهالی طوس کرد سمتِ پدر نگاه که شمس الشمّوس کرد موسی بن جعفر آمد و پَر قُنداقه بوس کرد کار جهان به هلهله و شور میکشد نقّاش، جای صورت او، نور میکشد از هر کسی به مِهر و عطوفت، سر است این خیلی شبیه حضرتِ پیغمبر است این بر شهر علم و رافت و بخشش، در است این این شاهزاده کیست؟ خود حیدر است این با اشک شوق گفت پدر، عین مادر است حالا زمان گفتنِ الله اکبر است امشب غلامِ بَزم ملوکانه میشوم از چاکرانِ دَرگه شاهانه میشوم از شوق نور روی تو، پروانه میشوم دیوانه میکنی تو و دیوانه میشوم دیوانهای که عاشق زنجیر میشود خوشحال، پشت خانهی تو پیر میشود لَهلَهزنان به یاد لبت، مستِ مستِ مست پیمانهام به دست، قلم کاغذم به دست بیاعتنا به قول و قرار شب الست اینگونه مینویسم و حالم، مبارک است من مست میکنم فلک و مِهر و ماه را چرخاندهام بهسوی رضا، قبلهگاه را من کشتهی نگاه توام ای سپاهِ حُسن سرگشتهی مسیر تو ای شاهراهِ حُسن صحن و سرات چیست به غیر از گواهِ حُسن عاصی نیام، ترحُمی ای پادشاهِ حُسن گردن کشیدهام که تماشا کنم تو را مشهد رسیدهام که تماشا کنم تو را مشهد که میرسیم، همان لحظهی نخست یک نامه میکنیم ز حاجاتمان درست باید به غیر دوست ز هر دست، دست شست بابُ الجواد، راهِ ورودی به قلب توست ای خوش به زائری که از آن راه میرود از شاهراه، در حرمِ شاه میرود من را اسیر میکنی و بنده میکنی در صحن انقلاب، پناهنده میکنی یک ذرّه را تو شَمسهی تابنده میکنی گفتم چگونه میکُشی و زنده میکنی؟ با یک نگاه کُشت نگاهِ دگر نکرد با ناز، شاه کُشت و نگاهِ دگر نکرد حس میشود، درون حرم، مهربانیاش درمان دردهای جهان، همزبانیاش تا بوسه میزنی به ضریحِ دهانیاش اصلاً نمیشود که به جز این بخوانیاش ای مهربانترین به اسیرت نگاه کن سلطان بیا دَمی به فقیرت نگاه کن من کیستم گدای تو یا ثامن الحجج شرمندهی عطای تو یا ثامن الحجج در سایهی لِوای تو یا ثامن الحجج ای جان من فدای تو یا ثامن الحجج جانا به پات ریختهام هرچه داشتم من پای این کرشمهی تو، جان گذاشتم شمسُالشموس، جانِ زمین و زمان تویی تنهاترین مسیر به هفت آسمان تویی آقا تویی، امیر تویی، مهربان تویی مولا، امیدِ آخر ایرانیان تویی غیر از غلامِ شاه خراسان نمیشویم تا شاه ما رضاست، پریشان نمیشویم گر مِهر و ماه را به دو دستم نهد قضا با وعدهی بهشت، پناهم دهد خدا هرگز برون نمیروم از مشهدالرضا تنها مگر، برای سفر سوی کربلا صبح است ساقیا، قدحی پر شراب کن دورِ فلک درنگ ندارد، شتاب کن آقا نمانده است دگر راه پیش و پس از دستِ اختیار، شدم بندهی هوس شاها نگاه کن به غلامان خود، سپس لطفی کن ای کریم به فریاد ما برس امضای کربلای تو، داروی دردهاست بابِ حوائج همه، حاجاتِ کربلاست ای دوستان، زمین و زمان، جملگی خموش دارد صدای قافلهای میرسد به گوش آتشفشانِ قهرِ خداوند در خروش پیغامِ کربلا به نجف برد یک سروش یا مرتضی علی پسری داشتی چه شد؟ ای شاهِ دین، تو تاج سری داشتی چه شد؟ (دیانت بر سیاست چیره شد آری جهان فهمید رضا جان است شاه مردم ایران رضاخان نه) (غم مخور ای کودک دُردی کشم من خودم تیر از گلویت میکشم میروم تا آنکه سیرابت کنم از خدنگ خرمله خوابت کنم)