همیشه درد دلامو گفتم با بابالحوائج وقت گرفتاری تو خلوت گفتم یا بابالحوائج بابالحوائج با دستِ بسته دستگیر عالمی دلت شکسته، ولی تو زندون مثل کوه محکمی بابالحوائج، بابالحوائج دستمو بگیر جانِ پسرت امام رضا از تو کاظمین ما رو برسون تا کربلا فدای غربتت آقا، قلبت از زمونه خونه یه عمره گوشهی زندون، از حال تو کی میدونه؟ با تنِ بیجون تو غل و زنجیر با هر بهونهای یه جوری میزد ناله زدی با هر تازیونهای برات بمیرم برات بمیرم بابالحوائج روی خاکی و یاد مادرت تو کوچهها روضهی عطش خوندی تو برای کربلا دستمو بگیر جانِ پسرت امام رضا از تو کاظمین ما رو برسون تا کربلا