چه تک و تنها، چه غریبونه یه نفر کنج این زندونه اسیر این شبهای تاره رو خاک تیره سر میذاره کسی به جز خدا از حالش خبر نداره ای صید بیبال و پَر شفیع روز محشر دخیلک آقا یا موسی بن جعفر... توی این زندون دیگه آزاده بدنش روی خاک افتاده هنوز توی غل و زنجیره رضا براش عزا میگیره محاله دخترش معصومه آروم بگیره درهای زندان وا شد تو آسمون غوغا شد شفیع این عالم حاجتروا شد ای صید بیبال و پَر شفیع روز محشر دخیلک آقا یا موسی بن جعفر... با عزای این غم شیدایی دل عالم شد عاشورایی شهیدی که لبش خشکیده با نیزهها کفن پوشیده یه روز میاد توی محشر با سر بریده ای جان اباعبدالله منتقم آلالله ادرکنی یا مولا یا بقیةالله حسین اباعبدالله...